چهارقللغتنامه دهخداچهارقل . [ چ َ / چ ِ ق ُ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار+ قل ) «قل » امر حاضر مفرد از مصدر «قول » عربی است ، به معنی بگو. چون این کلمه در آغاز چهار سوره از سوره های قرآن کریم آمده است و این سوره ها چون با کلمه ٔ «قل » آغاز می شود آن چهار را «چهارق
چهارقلفرهنگ فارسی عمیدچهار سورۀ قرآن که با کلمۀ قل شروع میشود و عبارت است از: اخلاص، فلق، ناس، و کافرون.
چهارقلفرهنگ فارسی معین( ~. قُ) [ فا - ع . ] (اِمر.) چهار سوره از قرآن مجید که هر کدام با کلمة قل شروع می شود و عبارت است از: قل هواللهاحد، قل اعوذ برب الفلق ، قل اعوذ برب الناس ، قل یا ایهاالکافرون .
لالۀ گوشauricle 2, auricula 2, ala auris, pinnaواژههای مصوب فرهنگستانپردهای از پوست و غضروف در آستانۀ سوراخ بیرونی مجرای گوش خارجی
گوشوارatrial auricula, auricula atrialis, atrial appendage, auricula 1, auricle 1واژههای مصوب فرهنگستانکیسۀ مخروطیشکل کوچکی شبیه به لالۀ گوش که از بخش قدامی فوقانی هر دهلیز قلب بیرون آمده است
چهارقلعهلغتنامه دهخداچهارقلعه . [ چ َ ق َ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه . در 8هزارگزی شمال باختری تکاب و هزارگزی جنوب ارابه رو تکاب به شاهین دژ واقع است ، 103 تن سکنه دارد از چشمه آبیاری می شود. محص
چهارقلعهلغتنامه دهخداچهارقلعه . [ چ َ ق َ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. در 24هزارگزی جنوب خاوری کوهدشت و 12هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ فرعی خرم آباد به کوهدشت واقع است . دامنه ومعتدل است ، <span cl
چهارقلملغتنامه دهخداچهارقلم . [ چ َ / چ ِ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار (عدد)+ قلم ، استخوان ساق پا یا دست ) به معنی دو استخوان ساق دست و دو استخوان ساق پا. رجوع به چارقلم شود.
کله جوب چهارقلهلغتنامه دهخداکله جوب چهارقله . [ ک ُ ل ِ چ َ ق ُل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیلان است که در بخش گیلان شهرستان شاه آباد واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
چارقللغتنامه دهخداچارقل . [ ق ُ ] (اِ مرکب ) چهارقل . چهارسوره ٔ قرآن کریم که هر یک از آن چهار با کلمه ٔ «قل » آغاز میشود و عبارتند از: قل هواﷲ احد، قل اعوذ برب الفلق ، قل اعوذ برب الناس ، قل یا ایها الکافرون . مجموع چهار سوره ٔ قل یا ایها الکافرون ، قل هواﷲ احد، قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ بر
چهارقلعهلغتنامه دهخداچهارقلعه . [ چ َ ق َ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه . در 8هزارگزی شمال باختری تکاب و هزارگزی جنوب ارابه رو تکاب به شاهین دژ واقع است ، 103 تن سکنه دارد از چشمه آبیاری می شود. محص
چهارقلعهلغتنامه دهخداچهارقلعه . [ چ َ ق َ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. در 24هزارگزی جنوب خاوری کوهدشت و 12هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ فرعی خرم آباد به کوهدشت واقع است . دامنه ومعتدل است ، <span cl
چهارقلملغتنامه دهخداچهارقلم . [ چ َ / چ ِ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار (عدد)+ قلم ، استخوان ساق پا یا دست ) به معنی دو استخوان ساق دست و دو استخوان ساق پا. رجوع به چارقلم شود.