کافورنهادلغتنامه دهخداکافورنهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) آنچه که در سفیدی مانند کافور باشد : خط مشکینش بر آن عارض کافورنهادچون بدیدم جگرم خون شد و خون شد چو جگر.سنایی .
کافورلغتنامه دهخداکافور. (ع اِ) ج ، کوافیر. کوافر گیاهی است خوشبوی که گلش مانند گل اقحوان باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بوی خوش . (اقرب الموارد). به هندی او را کبور گویند و آن صمغ درختی است که منبت او بیشتر جزایر و سواحل باشد، و او در میان جرم درخت منعقد شود و در بعضی مواضع از درخت ب