لغتنامه دهخدا
کسع. [ ک َ ] (ع مص ) به دست و یا به پیش پای زدن بر دبر کسی . || راندن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || به درون پایها بردن ماده شتر دنب خود را. (از ناظم الاطباء). در آوردن ناقه دنب را میان هردو پای خود. (آنندراج ). || کسعت الناقة بغبرها؛ باقی گ