کوثرلغتنامه دهخداکوثر. [ ک َ ث َ ] (اِخ ) روستایی است در طائف و حجاج بن یوسف در آنجا معلم بود. (از معجم البلدان ).
کوثرلغتنامه دهخداکوثر. [ ک َ ث َ ] (اِخ ) سوره ٔ صدوهشتمین از قرآن ، مکیه و آن سه آیت است ، پس از ماعون و پیش از کافرون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کوثرلغتنامه دهخداکوثر. [ ک َ ث َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع است و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کوثرلغتنامه دهخداکوثر. [ ک َ ث َ ] (ع ص ، اِ) بسیار از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || غبار بسیار و برهم نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غباری که هنگام برخاستن بسیار درهم پیچد. (از اقرب الموارد). || مرد بسیارخیر و بسیاردهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب المو
کوثرلغتنامه دهخداکوثر. [ک َ ث َ ] (اِخ ) جویی است در بهشت که از آن جمیع چشمه های بهشت جاری می گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نهری در بهشت . (از اقرب الموارد): چشمه ٔ کوثر. حوض کوثر.نهر کوثر : انا اعطیناک الکوثر (قرآن 1/108)؛ ما بدادی
نشانۀ پدیدآور کاترCutter author marksواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نشانۀ پدیدآور که چارلز امی کاتر در سال 1880 ابداع کرد متـ . شمارۀ کاترCutter number
کوترلغتنامه دهخداکوتر. [ ک َوْ ت َ ] (اِ) کبوتر باشد و عربان حمام گویند. (برهان ) (آنندراج ). به معنی کبوتر است و آن را کپتر و کفتر نیز گویند و کوتر دری و تبری آن است . (انجمن آرا) : روح ازپی آبروی خود راخلد ازپی رنگ و بوی خود رادست آب ده مجاورانش ارزن
قوثرلغتنامه دهخداقوثر. [ ث ِ ] (اِ) درخت وج باشد و آن را به عربی عودالوج و به فارسی اکر [ اکیر ] ترکی خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (حاشیه ٔ برهان چ معین از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
کوثرآگینلغتنامه دهخداکوثرآگین . [ ک َ / کُو ث َ ] (ص مرکب ) آمیخته به کوثر : زآن جام کوثرآگین جمشید خورده حسرت زآن رمح اژدهاسر ضحاک برده مالش . خاقانی .رجوع به کوثر شود.
کوثربستهلغتنامه دهخداکوثربسته . [ ک َ ث َ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) تندآبی است که در زمین و کوهسار ملک بردع می باشد. (آنندراج ).
کوثرریزلغتنامه دهخداکوثرریز. [ ک َ ث َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جوپار است که در بخش ماهان شهرستان کرمان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کوثرریزلغتنامه دهخداکوثرریز. [ ک َ ث َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ باختری شهرستان رفسنجان است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کوثرگوارلغتنامه دهخداکوثرگوار. [ ک َ / کُو ث َ گ ُ ] (ص مرکب ) آب یا شربتی که چون آب کوثر گوارا باشد : خیری بیمار بود خشک لب از تشنگی ژاله که آن دید ساخت شربت کوثرگوار. خاقانی .رجوع به کوثر شود.
کَوْثَرَفرهنگ واژگان قرآنخيرو خوبي زيادي که هيچ گاه کم نمي شود و رو به افزايش است (کلمه کوثر بر وزن فوعل به معناي چيزي است که شأنش آن است که کثير باشد ، و کوثر به معناي خير کثير است )
جرعه زدنلغتنامه دهخداجرعه زدن . [ ج ُ ع َ / ع ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) یک آشام آب یا شراب نوشیدن : در ته دوزخ ز شوق جرعه ٔ کوثر زدن بر لب کوثر ز شرم حسرت نم داشتن .عرفی شیرازی (از ارمغان آصفی ).
طوبیفرهنگ فارسی عمیددرختی در بهشت: ◻︎ به باغی در او سایهٴ شاخ طوبی / به باغی در او چشمهٴ آب کوثر (فرخی: ۵۴).
کوثر همدانیلغتنامه دهخداکوثر همدانی . [ ک َ ث َ رِ هََ م َ ](اِخ ) حاج محمدرضابن حاج محمدامین . از علما و عرفای معاصر رضاقلی خان هدایت . در فقه و اصول و حکمت دست داشت و تألیفاتی چند دارد، از آن جمله است تفسیر معروف به «درالنظیم » و مثنویی قریب به هشت هزار بیت . قبرش در خارج شهر کرمان واقع است . ربا
کوثر هندوستانیلغتنامه دهخداکوثر هندوستانی . [ ک َ ث َ رِ هَِ ] (اِخ ) از مشایخ سلسله ٔ شطاریه است . وی از موطن خود به ایران مسافرت کرد و در ایران و عراق به تربیت طالبان راه حق پرداخت . رباعی زیر از اوست :کوثر چه خوش است عیش تنها کردن در بسته به روی غیر و دل واکردن آموخته ام ز مردم دیده ٔ خو
کوثرآگینلغتنامه دهخداکوثرآگین . [ ک َ / کُو ث َ ] (ص مرکب ) آمیخته به کوثر : زآن جام کوثرآگین جمشید خورده حسرت زآن رمح اژدهاسر ضحاک برده مالش . خاقانی .رجوع به کوثر شود.
کوثربستهلغتنامه دهخداکوثربسته . [ ک َ ث َ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) تندآبی است که در زمین و کوهسار ملک بردع می باشد. (آنندراج ).
کوثرریزلغتنامه دهخداکوثرریز. [ ک َ ث َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جوپار است که در بخش ماهان شهرستان کرمان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
حوض کوثرلغتنامه دهخداحوض کوثر. [ح َ ض ِ ک َ ث َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حوضی است در بهشت . (ناظم الاطباء). حوضی بیرون بهشت در موقف که منبع آن کوثر است . (یادداشت مرحوم دهخدا) : این بوی روح پرور از آن کوی دلبر است وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است .<p class="
ساقی کوثرلغتنامه دهخداساقی کوثر. [ ی ِ ک َ کُو ث َ ] (اِخ ) لقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام : گرطالب فیض حق به صدقی حافظسرچشمه ٔ آن ز ساقی کوثر پرس . حافظ. || حضرت رسول .(مجموعه ٔ مترادفات ص 124):
ده کوثرلغتنامه دهخداده کوثر. [ دِه ْ ک َ ث َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربند بالابخش سربند شهرستان اراک . واقع در 22هزارگزی جنوب باختری آستانه . دارای 689 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. از گردنه ٔ ظهیرآباد اتومبی
کبلا کوثرلغتنامه دهخداکبلا کوثر.[ ک َ ک َ ث َ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه (= کربلائی کوثر). یک مرد. فلان . یک مرد ناچیز. (یادداشت مؤلف ).
قنات کوثرلغتنامه دهخداقنات کوثر. [ ق َ ک َ ث َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شمیران شهرستان تهران سکنه ٔ آن 20 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).