اختروَشquasarواژههای مصوب فرهنگستانجِرم ستارهمانندی به درخشندگی یک کهکشان که عموماً در فاصلۀ بسیار زیادی از زمین قرار دارد و تصور میشود هستههای درخشان کهکشانهای فعال و دوردست باشد
قفسۀ تجزیهsorting frame, casier de tri (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانقفسههایی برای جداسازی انواع مرسولات پُستی، متناسب با ابعاد آنها
چکوسرلغتنامه دهخداچکوسر. [ چ ِ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن که در 8 هزارگزی فومن و 2 هزارگزی شمال شفت که راه فرعی دارد واقع است . جلگه و مرطوب و هوایش معتدل است و 110
کوسر کردنلغتنامه دهخداکوسر کردن . [ ک َ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرد آمدن و شور کردن . گرد آمدن به مشورت . به جماعت مشورت کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
لحاملغتنامه دهخدالحام . [ ل ِ ] (ع اِ) آنچه بدان سیم و زر را پیوند دهند. (منتهی الارب ). لزاق الذهب . کفشیر. (دستوراللغة). کوشیر. (مهذب الاسماء).- لحام پذیرفتن ؛ جوش خوردن . پیوند یافتن : خسته ٔ دنیا و شکسته ٔجهان جز که به طاعت نپذی