گزفلغتنامه دهخداگزف . [ گ َ / گ ُ ] (اِ) قیر و آن صمغی است سیاه که بر کشتی و جهاز مالند. || سیم سوخته . || سواد زرگری . (برهان ) (آنندراج ).
پیزولغتنامه دهخداپیزو. [ پیزْ زُ ] (اِخ ) نام بندری در ایتالیا کنار دریای مدیترانه ، دارای 8000 تن سکنه .
گشفلغتنامه دهخداگشف . [ گ َ ] (اِ) گژف و آن صمغی است سیاه که بر درزهای کشتی مالند. (برهان ). گزف . (آنندراج ). رجوع به کزف ، گژف ، کشف و کرف شود. || سیم سوخته . || سواد زرگری . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گزف ، گژف و کرف شود.
گژفلغتنامه دهخداگژف . [ گ َ ] (اِ) قیر باشد و آن صمغی است سیاه که بر درزهای کشتی و جهاز مالند. کزف . || (اِ) سیم سوخته . || سواد زرگری . (برهان ) (آنندراج ). به همه ٔ معانی ظاهراً مصحف «کرف » است . و رجوع به گزف و کشف و کرف شود.