چنذابلغتنامه دهخداچنذاب . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان هلیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 27 هزارگزی جنوب خاور اردبیل و 8 هزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به هلیر در دامنه کوه واقع است . هوایی معتدل و <span class="hl" dir="ltr"
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره باشلو از بخش چاپشلو از شهرستان دره گز که در 8هزارگزی جنوب باختری چاپشلو واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 66 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غل
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد که در 12هزارگزی خاور اشترینان ، کنار راه مالرو ده ترکان به اشترینان واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 216 تن است . آب آن ازقنات
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِ مرکب ) آب گندیده و بدبوی . (آنندراج ). آب ایستاده ٔ گندیده و بدبوی . (ناظم الاطباء). آبی که جل وزغ گرفته باشد. (شعوری ج 2 ص 292). آب راکد : بگشت آن همه مرغ و گن
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِخ ) (معروف به ابراهیم آباد). دهی است جزء دهستان رزقجان بخش نوبران شهرستان ساوه که در 6هزارگزی باختر نوبران و 3هزارگزی راه عمومی نوبران به همدان واقع شده است . هوای آن سردسیر و سکنه اش <span
گنداب رودلغتنامه دهخداگنداب رود. [ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از رودخانه های مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 24).
بارگینلغتنامه دهخدابارگین . (اِ) آبگیر و تالابی را گویند که در میان شهر و اندرون ده باشد. (برهان ). آبگیر و تالاب . (انجمن آرا) (دِمزن ) (آنندراج : بارکین ). آبگیری بود که اندرون شهر و ده باشد. (فرهنگ سروری ). آب انبار. (مهذب الاسماء). بمعنی آبگیر است یعنی راه آب که در عربی قنات است . (شعوری ج
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره باشلو از بخش چاپشلو از شهرستان دره گز که در 8هزارگزی جنوب باختری چاپشلو واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 66 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غل
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد که در 12هزارگزی خاور اشترینان ، کنار راه مالرو ده ترکان به اشترینان واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 216 تن است . آب آن ازقنات
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِ مرکب ) آب گندیده و بدبوی . (آنندراج ). آب ایستاده ٔ گندیده و بدبوی . (ناظم الاطباء). آبی که جل وزغ گرفته باشد. (شعوری ج 2 ص 292). آب راکد : بگشت آن همه مرغ و گن
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِخ ) (معروف به ابراهیم آباد). دهی است جزء دهستان رزقجان بخش نوبران شهرستان ساوه که در 6هزارگزی باختر نوبران و 3هزارگزی راه عمومی نوبران به همدان واقع شده است . هوای آن سردسیر و سکنه اش <span
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش آبدانان شهرستان ایلام که در 24000گزی باختر آبدانان و 1000گزی باختر راه مالرو ایلام واقع شده است . هوای آن گرمسیر و سکنه اش 160 تن است .
چشمه گندابلغتنامه دهخداچشمه گنداب . [ چ َ م َ گ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع شهر دولت آباد ملایر است که در سمت شمال شهر واقع شده است . ملکی است دیم کاری و مرتع خوبی دارد و تقریباً دو سال است که جناب حاجی میرزااحمد قلعه ای در آن بنا کرده و موسوم به محمودآباد شده است ». (از مرآت الب
چشمه گندابلغتنامه دهخداچشمه گنداب . [ چ َ م َ گ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «ملکی است میان حد خاک اسدآباد و تویسرکان که به خوانین اسدآباد تعلق داردو چند سال است جزء تویسرکان مالیات میدهد. این ملک دیم کاری و بسیار مرغوب است لیکن حالا رعیت ندارد و چشمه ای در بالای آبادی است که آب آن بیش از ی
سرگندابلغتنامه دهخداسرگنداب . [ س َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 240 تن سکنه است . آب آن از چشمه ٔ سرگنداب . محصول آن غلات و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . ساکنین از طایفه ٔ کوشکی گراوند بوده چادرنشین هستند. (
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره باشلو از بخش چاپشلو از شهرستان دره گز که در 8هزارگزی جنوب باختری چاپشلو واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 66 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غل
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد که در 12هزارگزی خاور اشترینان ، کنار راه مالرو ده ترکان به اشترینان واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 216 تن است . آب آن ازقنات