گنگلغتنامه دهخداگنگ . [ گ َ ] (اِخ ) شهری است خرم به ترکستان ، بهارخانه نیز گویندش از غایت خوشی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بهارخانه ای است و شهری است به ترکستان . (نسخه ای از لغتنامه ٔ اسدی ). نام شهری است که در شرق خطا واقع است ، گویند شب و روز همیشه درآنجا یکسان است ، یعنی هر یک دواز
گنگلغتنامه دهخداگنگ . [ گ َ ] (اِخ ) نام شهر تاشکنت است که آنرا چاچ هم میگویند. (برهان ). ظ: کنت (با کاف تازی )مخفف «تاشکنت » = تاشکند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شعوری گوید: این معنی از تاریخ ظفرنامه نقل شد.
گنگلغتنامه دهخداگنگ . [ گ َ ] (اِخ ) نام قبله ٔ پیشینیان است که بیت المقدس باشد. (برهان ). رجوع به گنگ دژهوخت شود.
گنگلغتنامه دهخداگنگ . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان قزوین که در 87 هزارگزی جنوب باختری کرج و 9 هزارگزی جنوب راه فرعی کرج به اشتهارد واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 23
گنگلغتنامه دهخداگنگ . [ گ َ ] (اِخ ) همان گنجه و گنزه است که محل آتشکده ٔ آذرگشسپ بوده . رجوع به گنجه و گنزه و گنزک و گندزک و شیز و مزدیسنا و... تألیف معین چ 1 ص 203 و 204 و <span class="hl
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
پرسش آری ـ نهایyes-no questionواژههای مصوب فرهنگستانیکی از انواع جملههای پرسشی که پاسخ آن آری یا نه است
نه پشت دیوار ماnot in my backyard, NIMBYواژههای مصوب فرهنگستانباوری عمومی که بر پایۀ آن مردم خواهان دفع پسماندهای تولیدشده هستند مشروط بر آنکه محل دفع در نزدیکی ملک آنها نباشد
گنگاولغتنامه دهخداگنگاو. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 38000 گزی شمال باختری ساردوئیه و 12000 گزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه واقع شده و دارای 29<
گنگبارلغتنامه دهخداگنگبار. [ گ َ ] (اِ مرکب ) جزایر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). مجمعالجزایر : همان تا بدین گنگبار از شگفت چه بینیم کآن یاد باید گرفت . اسدی .شود از ابر تیغپیکر اوتربتش گنگ بار و دریابار.
گنگانلغتنامه دهخداگنگان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری درمیان و 12 هزارگزی شمال سربیشه . کوهستانی است و هوای آن معتدل است و 310
گنگاریلغتنامه دهخداگنگاری . [ گ ُ ] (اِ) ماری که پوست افکنده باشد. (الفاظ الادویه ). ظاهراً تصحیف گنکار است . رجوع به گنکار شود.
غنغیطسلغتنامه دهخداغنغیطس .[ غ َ طُ ] (اِخ ) گنگ . رود گنگ در هند. منسوب آن غنغیطیس . رجوع به گنگ شود.
اخراسلغتنامه دهخدااخراس . [ اِ ] (ع مص ) گنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گنگ گردانیدن . گنگ و لال کردن . گنگلاج کردن .
گنگ چهل چشمهلغتنامه دهخداگنگ چهل چشمه .[ گ ُ چ ِ هَِ چ م ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان چنارور بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن که در 22 هزارگزی شمال باختری آخوره ، متصل به راه کوهستانی واقع شده و سکنه اش 68 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی
گنگ دژهرجلغتنامه دهخداگنگ دژهرج . [ گ َ دِ هَُ ] (اِخ ) به معنی گنگ دژهخت است که بیت المقدس باشد، و به کسر «ها» نیز آمده است ، و به کسر اول و فتح دال ابجد و زای هوز و رای قرشت هم گفته اندکه بر وزن نیم زبرجد باشد. (برهان ). مصحف «گنگ دژهوخ ». رجوع شود به دژهرج . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
گنگ ده زبانلغتنامه دهخداگنگ ده زبان . [ گ ُ گ ِ دَه ْ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از گل سرخ است ، و آن را گنگ صدزبان هم میگویند به اعتبار صد برگ . (برهان ) : اگر در باغ بِخْرامد به روی گل سخن گویدز لطف نطق گویایی به گنگ ده زبان بخشد.عمید ل
گنگ سخن چینلغتنامه دهخداگنگ سخن چین . [ گ ُ گ ِ س ُ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قلم است . (از مجموعه ٔ متردافات ص 274).
گنگ شدنلغتنامه دهخداگنگ شدن .[ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لال شدن . خَرَس : هرکه تو را هجو گفت و هجو تو برخواندروز شهادت زبان او بشود گنگ . منجیک .تیره شد آب و گشت هوا روشن شد گنگ زاغ و بلبل گویا شد. ناصرخسرو.</
دژهخت گنگلغتنامه دهخدادژهخت گنگ . [ دِ هَُ گ َ ] (اِخ ) دژهخت . بیت المقدس . (برهان ). و رجوع به دژهخت و دژهوخت گنگ شود.
دریای گنگلغتنامه دهخدادریای گنگ . [ دَرْ ی ِ گ َ ] (اِخ ) رود گنگ که از رودهای بزرگ آسیا است . رجوع به گنگ در ردیف خود شود.
دزهوخت گنگلغتنامه دهخدادزهوخت گنگ . [ دِ گ َ ] (اِخ ) بیت المقدس باشد. (فرهنگ خطی ) : کنون سلم جویای جنگ آمده ست که یارش ز دزهوخت گنگ آمده ست . فردوسی .به دزهوخت گنگ آمد از راه شام که خوانیش بیت المقدس بنام . اس
دژهوست گنگلغتنامه دهخدادژهوست گنگ . [ دِ گ َ ] (اِخ ) دژهوخت گنگ . بیت المقدس . (برهان ). و رجوع به دژهخت و دژهوخت گنگ شود.
دژهوخت گنگلغتنامه دهخدادژهوخت گنگ . [ دِ / دُ گ َ ] (اِخ ) (از : دژهوخت = دژهخت ، به معنی بد گفته و گفتار بد + گنگ . جمعاً به معنی گنگ نفرین کرده ) : کزین پس سوی ما ز دژهوخت گنگ چو کاکوی بی مایه ناید به جنگ . فر