گیادارلغتنامه دهخداگیادار. (نف مرکب )مخفف گیاه دار. آنجای که گیا دارد. دارای گیاه . || مرغزار. علفزار. باغ و بوستان : بدو در گیادار وی گونه گون گل و میوه از صدهزاران فزون . اسدی .گل و نیشکر بی کران انگبین گیادار و از میوه ها همچن
حذارلغتنامه دهخداحذار. [ ح َ رِ ] (ع اِ فعل ) پرهیز کن ! (دهار). بپرهیز! بترس ! الحذر! - حَذارِ حَذارِ ؛ تأکید است در حث به پرهیز.
حذارلغتنامه دهخداحذار. [ ح ِ ] (ع مص ) ترسیدن . (غیاث ). حذر کردن . پرهیز کردن . || محاذرة. با یکدیگر تخویف نمودن .
حذارلغتنامه دهخداحذار. [ ح ُ ] (اِخ ) پدر ربیعةبن حذار است که جوانمردی بوده است . || (ذو...) از قبیله ٔ الهان بن مالک است . (منتهی الارب ).