توسرخلغتنامه دهخداتوسرخ . [ س ُ ] (اِ مرکب ) قسمی ازمرکبات که میوه ٔ آن گرد است و پوست زرد لیموئی و طعمی میخوش دارد، چند گرمکی متوسط و این بزرگتر از انواع دیگر مرکبات و خردتر از سلطان مرکبات است . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
توسرخفرهنگ فارسی عمید۱. میوهای از نوع مرکبات شبیه پرتقال و نارنگی، با طعم ترشوشیرین و گوشت سرخرنگ.۲. ویژگی پرتقالی که گوشت آن سرخرنگ است.
توسرخفرهنگ فارسی معین(سُ) (اِ.) میوه ای است از جنس مرکبات شبیه پرتقال و لیمو طعم آن ترش و شیرین است و گوشت آن سرخ است .
توسبزلغتنامه دهخداتوسبز. [ س َ ] (اِ مرکب ) قسمی از مرکبات مازندران . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گونه ای توسرخ که قسمت خوراکی میوه اش سبزرنگ است . (فرهنگ فارسی معین ).
ترشابلغتنامه دهخداترشاب . [ ت ُ / ت ُ رُ ] (اِ) بمعنی مرکبات است که عبارت از نارنج و ترنج و نارنگی و پرتقال و بالنگ و توسرخ و سلطان المرکبات و لیموی ترش و لیموی شیرین و لیموی عمانی و فتاوی و دارابی و امثال آنها باشد. و این کلمه ٔ فارسی در هندوستان معمول و گاه
بکراییلغتنامه دهخدابکرایی . [ ب َ ] (اِ) بکراهی . بکرهی . نام میوه ایست میان نارنج و لیمو لیکن از نارنج کوچکتر و از لیمو بزرگتر میباشد و شیرین هم هست و آن در ولایت ایگ و شبانکاره بسیار است . (برهان ). هزوارش بکرا پهلوی ترک بمعنی گیاهان و میوه ٔ شیرین تره میوه ٔ شبیه به لیموی شیرین و تلخ مزه . (