روزگانهلغتنامه دهخداروزگانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) وظیفه و مواجب و مزد و اجرت و روزینه . || جزء پیشین از سر. (ناظم الاطباء).
روزانهلغتنامه دهخداروزانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) آنچه هرروز بکسی داده شود. (آنندراج ). یومی . (ناظم الاطباء). آنچه بیک روز از طعام یا مزد یا پول برای کسی مقررکرده اند. (از فرهنگ نظام ). || هرروزی . (ناظم الاطباء). یومیه . (یادداشت مؤلف ). هر روز. گ
روزانهفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ شبانه] مربوط به روز.۲. به اندازۀ یک روز: مصرف روزانه.۳. (قید) در هر روز: روزانه چند لیوان آب میخورید؟.۴. (اسم) [قدیمی] روز.