دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
دام ساختنلغتنامه دهخدادام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن تله و دام . ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات . || دام نهادن . دام گستردن . تعبیه کردن دام . حیله ورزیدن : زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام . فردوسی .دام هم
اشتال آلمانیلغتنامه دهخدااشتال آلمانی . [ اِ ل ِ آ ] (اِخ ) برحسب نوشته ٔ مرحوم قزوینی وی رئیس پستخانه ٔ ایران بوده و در سال 1896 م . نقشه ٔ بسیار متقن و دقیقی برای ایران رسم کرده و در شهر گوتا (آلمان ) آنرا بطبع رسانیده است . رجوع به شدالازار حاشیه ٔ ص <span class="
افریقای شرقی آلمانیلغتنامه دهخداافریقای شرقی آلمانی . [ اِ / اَ ی ِ ش َ ی ِ ] (اِخ ) از مستملکات قدیم آلمان در افریقای شرقی که بعدها میان بریتانیای کبیر (تانگانیکا) و بلژیک (روآند - اوروندی ) تقسیم شد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به افریقا شود.
آکورد شش افزودۀ آلمانیGerman sixth chord, doubly augmented fourthواژههای مصوب فرهنگستانآکورد شش افزودهای که از بمترین نت آن یک فاصلۀ پنجم درست یا چهارم بازافزوده به آن اضافه شود