ابتسارلغتنامه دهخداابتسار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گشنی کردن شتر با ماده ای که هنوزبه گشنی نیامده باشد. (زوزنی ). ایغری کردن اشتر نر وقت اشتها. || گشن دادن خرمابن پیش از وقت آن . || حاجت خواستن پیش از وقت . || آغاز کردن بچیزی . گرفتن تازه چیزی را. || خفتن پای کسی . || متغیر گردیدن رنگ .
ابتشارلغتنامه دهخداابتشار. [ اِ ت ِ ] (از ع ، مص ) خوشحال شدن . خشنود شدن . || بشارت یافتن : صد کراهت در درون تو چو خارکی بود انده ، نشان ابتشار. مولوی .ای بسا در گور خفته خاک واربه ز صد زنده بنفع و ابتشار.م
اِبتَسَرَدیکشنری عربی به فارسیشتابزدگي کرد , عجله کرد , عجولانه عمل کرد , نسنجيده عمل کرد , شتابزده عمل کرد