استسفادلغتنامه دهخدااستسفاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استسفاد بعیر؛ از پس شتر برآمدن و سوار آن شدن . (از منتهی الارب ). || گشنی کردن خواستن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ایغری کردن خواستن .
تسفدلغتنامه دهخداتسفد. [ ت َ س َف ْ ف ُ ] (ع مص ) در راه تنگ رفتن . (منتهی الارب ). || تعرقب . (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد). رجوع به تعرقب شود. || از پس سوار اشتر شدن . (از متن اللغة). استسفاد. (متن اللغة).