حبیرلغتنامه دهخداحبیر. [ ح َ ] (اِخ ) نام محلی به حجاز است . فضل بن عباس الهی گوید : سقی دمن المواتل من حبیربواکر من رواعد ساریات .و ممکن است شاعر از کلمه ٔ حبیر معنی لغوی سحاب را خواسته باشد.(معجم البلدان ).
overcastsدیکشنری انگلیسی به فارسیبیش از حد، تیره کردن، سایه افکندن ابر، ابر دار کردن، پوشاندن، سایه انداختن
overcastingدیکشنری انگلیسی به فارسیovercasting، تیره کردن، سایه افکندن ابر، ابر دار کردن، پوشاندن، سایه انداختن
مغيمدیکشنری عربی به فارسیتيره کردن , سايه افکندن ابر , ابر دار کردن , پوشاندن , سايه انداختن , ابري , تيره , پوشيده
overcastدیکشنری انگلیسی به فارسیبیش از حد، تیره کردن، سایه افکندن ابر، ابر دار کردن، پوشاندن، سایه انداختن، پوشیده از ابر، ابری، پوشیده، تیره
ابرلغتنامه دهخداابر.[ اَ ] (اِ) مه دروا در جو که بیشتر به باران بدل شود. سحاب . سحابه . میغ. غیم . غمام . غمامه . عنان . (دهار). بارقه . مزن . غین . توان . عارض . اسهم : درخش ار نخندد بگاه بهارهمانا نگرید چنین ابر زار. ابوشکور.پوپ
ابرلغتنامه دهخداابر. [ اَ ] (اِخ ) قریه ای از قراء بسطام دارای چمنی باطراوت که آنرا چمن ابر گویند و از ابربه فندرسک استراباد راهی است هشت فرسنگ مسافت آن .
ابرلغتنامه دهخداابر. [ اَ ] (ع مص ) نیش زدن کژدم . || سوزن و نیش خورانیدن سگ را در نان و جز آن . || گشن دادن خرمابن را.
ابرلغتنامه دهخداابر. [ اَ ب َ ] (حرف اضافه ) بَر. ب ِ : پس این داستان کش بگفت از فیال ابر سیصد و سی ّ وسه بود سال . ابوشکور.همیدون جهان برتو سازم سیاه ابر خاک آرم ترا این کلاه . فردوسی .ابر بی گنا
ابرلغتنامه دهخداابر. [ اَ ب َرر ] (ع ن تف ) نیکوکارتر. نیکمردتر: اَبَرﱡ من العملس (عملس نام مردی که مادر خویش بر دوش به حج بردی ). || (ص ) ساکن دشتهای دوردست .
دریابرلغتنامه دهخدادریابر. [ دَرْ ب ُ ] (نف مرکب ) دریابرنده . بحرپیما. دریاپیما. طی کننده ٔ دریا. دریاگذار : کُه اندام و مه تازش و چرخ گردزمین کوب و دریابر و رهنورد.اسدی .
دکابرلغتنامه دهخدادکابر. [ دِ ] (اِ) ماه قیصری . اول آن مطابق است تقریباً با اول کانون اول و بیست و هشتم آذرماه جلالی و سیزدهم دسامبرماه فرانسوی .(از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دسامبر شود.
دوبرابرلغتنامه دهخدادوبرابر. [ دُ ب َ ب َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ضعف . مضعوف . مضاعف . دوچندان . دوتا. دوچند. (یادداشت مؤلف ). دوتا و دوچندان و دوبخشه و مضعف . (آنندراج ).