ابساطلغتنامه دهخداابساط. [ اِ ] (ع مص ) گذاشتن بچه ٔ ناقه را با وی و بازنداشتن . || واگذاشته شدن ناقه با بچه ٔ خود.
حبسیاتلغتنامه دهخداحبسیات . [ ح َ سی یا ] (ع اِ) ج ِ حبسیة. شعرها که شاعر در آنگاه که به زندان است گفته باشد : و اصحاب انصاف دانند که حبسیات مسعود در علو به چه درجه است . (چهارمقاله ٔ نظامی ).
یابساتلغتنامه دهخدایابسات . [ ب ِ ] (ع ص ) ج ِ یابسة. رجوع به یابسة شود.- یابسات قروح ؛ ادویه ای که جراحات را خشک سازد. (الفاظالادویه ص 10).
آبستلغتنامه دهخداآبست . [ ب َ ](اِ) جزو درونی پوست ترنج و بادرنگ و امثال آن ، که آن را گوشت پوست و پیه پوست نیز گویند. || (ص ) زمین آماده شده برای زراعت ، ظاهراً مخفف آب بسته .
بسطلغتنامه دهخدابسط. [ ب ِ / ب ُ / ب َ س ُ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که بچه ٔ وی را با وی گذارند و باز ندارند، ج ، ابساط و بُسُط وبِساط و بضم شاذ است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || یده بسط و بسط مطلق دست او گشاده