خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابلال
/'eblāl/
معنی
از بیماری نجات یافتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eblāl از بیماری نجات یافتن.
-
ابلال
لغتنامه دهخدا
ابلال . [ اِ ] (ع مص ) بِه ْ کردن از بیماری . || از بیماری بِه ْ شدن . || نجات یافتن . رستگار شدن . || سیر کردن در زمین . || بابار شدن و میوه آوردن درخت . || عاجز شدن از فساد و بدی و بازایستادن . || گریختن و گم شدن . || غالب شدن . || اءَبَل َّ العود؛...
-
جستوجو در متن
-
مبل
فرهنگ فارسی معین
(مُ بِ) [ ع . ابلال ] (اِفا.) 1 - ریزنده . 2 - ترکننده . 3 - اشکبار. 4 - شفا یافته .
-
بل
لغتنامه دهخدا
بل . [ ب ِل ل ] (ع اِ) شفا از بیماری . (منتهی الارب ). شفاء. (اقرب الموارد). || (ص ) مباح : هو لک حل و بل ؛ یعنی مباح ، یاشفاء، و یا از اتباع است . || داهیه و صاحب ذکاء و فتنه : هو بل ابلال ؛ او داهیه ٔ دواهی و فتنه و صاحب ذکاء است . (از منتهی الارب ...
-
غالب شدن
لغتنامه دهخدا
غالب شدن . [ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چیره گشتن . اعتلاء. غالب گردیدن : تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. (گلستان ). و عنفوان شبابم غالب شدی . (گلستان ).صبر معشوق و عشق غالب شدتا بدسته ٔ درفش غایب شد. سعدی (هزلیات ).عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح نام...
-
نجات یافتن
لغتنامه دهخدا
نجات یافتن . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) خلاص شدن . رها شدن . رستگار گشتن . آزاد شدن . (ناظم الاطباء). ابلال . بلول . رستن . رهیدن . رسته شدن : خلق یکسر روی زی ایشان نهادکس به بت زآتش کجا یابد نجات ؟ ناصرخسرو.گفتم که بی پیمبر یابد کسی نجات گفتا که چ...
-
شفا یافتن
لغتنامه دهخدا
شفا یافتن . [ ش ِ / ش َ ت َ ] (مص مرکب ) خوب شدن .بِه ْ شدن . ابلال . بلول . ابتلال . تبلل . استبلال . بِه ْ شدن از بیماری . صحت یافتن . بهبود یافتن . تندرست شدن . (یادداشت مؤلف ). استشفاء. (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اشتفاء. (منتهی الارب...
-
به شدن
لغتنامه دهخدا
به شدن . [ ب ِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به گشتن . شفا یافتن . ابتلال . استبلال تبلل . بلول . ابلال . نیکو شدن . ملتئم گشتن . خوب شدن : باد بر سر حارث دمید و آن جراحت وزخم هم در وقت به شد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).اگر به شوم گر نهم سر بمرگ که مرگ اند...
-
رهیدن
لغتنامه دهخدا
رهیدن . [ رَ دَ ](مص ) رَستَن . ابلال . بلول . نجات . رستگار شدن . نجات یافتن . خلاص شدن (از بند و قید). آزاد شدن . (یادداشت مؤلف ). خلاص یافتن . (شرفنامه ٔ منیری ). خلاص شدن . نجات یافتن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). انجاع . (منتهی الارب ). اف...
-
داهیة
لغتنامه دهخدا
داهیة. [ ی َ ] (ع ص ) داهی . مذکر و مؤنث در آن یکسانست . ج ، دواهی . دهاة. || مرد زیرک و تیزفهم . باهوش . زیرک . نابغة. طلطین . طارئة. قعضوضة. باقعة: داهیة من الدواهی ؛ فتنة من الفتن . نابغة من النوابغ. بل ّ: هو بل ابلال ؛ یعنی او فتنه و صاحب ذکاء ا...
-
رستن
لغتنامه دهخدا
رستن . [ رَ ت َ ] (مص ) نجات یافتن و آزاد شدن . (ناظم الاطباء). رها شدن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). خلاص شدن و نجات یافتن . (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ورق 12). خلاص شدن . (فرهنگ رشیدی ). نجات یافتن . رهایی یافتن . رها شدن . (حاشیه ٔبرهان چ معین ...