ابهارلغتنامه دهخداابهار. [ اِ ] (ع مص ) شگفت آوردن . || توانگر شدن پس از درویشی . (از منتهی الارب ). || سوختن از گرمای نیمروز. || به نیمروز رسیدن . || با زن بهیره نکاح کردن . || متلون شدن در نرمی خوی و درشتی آن . (منتهی الارب ).
ابحارلغتنامه دهخداابحار. [ اِ ] (ع مص ) شور شدن آب . || در دریا نشستن . (تاج المصادر بیهقی ). سفر دریا کردن .
شگفتلغتنامه دهخداشگفت . [ ش ِ گ ِ / گ ُ] (اِ) تعجب . تحیر. (ناظم الاطباء). تعجب . (برهان ). تعجب و حیرت است و با لفظ دیدن و بودن و داشتن مستعمل . (آنندراج ) : به شگفتم از آن دو کژدم تیزکه چرا لاله اش به جفت گرفت . <p class=
چقابهارلغتنامه دهخداچقابهار. [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بادندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 30 هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 3 هزارگزی شمال شوسه ٔ کرمانشاه به شاه آباد واقع است . دشت و سردسیر است و <span class="h
شابهارلغتنامه دهخداشابهار. [ ب َ ] (اِخ ) نام بتکده ای بود در نواحی کابل که در اطراف آن دشتی بس بزرگ واقع است . (فرهنگ جهانگیری ) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بودپیش کردی و درآوردی بدشت شابهار. فرخی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص <span class=
شابهارلغتنامه دهخداشابهار. [ ب ُ ] (اِخ ) به قول سمعانی قریه ای است از قرای بلخ و عده ای از راویان بدان منسوبند. (معجم البلدان ). و رجوع به انساب سمعانی و ماده ٔ قبل شود.
کالابهارلغتنامه دهخداکالابهار. [ ] (اِخ ) محمد قرملی از امرای هند. باربک شاه پس از شکست از چوکا به سال 897 هَ .ق . پیش او رفته است . رجوع به تاریخ شاهی ص 38 شود.