آبکاریلغتنامه دهخداآبکاری . (ص نسبی ) منسوب به آبکار. || (حامص مرکب ) شغل و عمل آبکار. || (اِ مرکب ) دکان آبکار.
آند کمکیauxiliary anodeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آند مکمل که از آن در فرایند آبکاری برای افزایش چگالی جریان در یک منطقۀ خاص از کاتد و دستیابی به آبکاری باکیفیتتر استفاده میشود
خرابکاریلغتنامه دهخداخرابکاری . [ خ َ ] (حامص مرکب ) اِفساد. (یادداشت بخط مؤلف ). عمل خرابکار. || در تداول عامه ، آلودن بستر یا زیر جامه . (یادداشت بخط مؤلف ).
شتابکاریلغتنامه دهخداشتابکاری . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل شتابکار. حالت و کیفیت شتابکار. تعجیل . عدم تأنی . شتاب . (ناظم الاطباء). خَطَل ؛ شتابکاری . (منتهی الارب ).
نابکاریلغتنامه دهخدانابکاری . [ ب ِ ] (حامص مرکب ) شرارت . فساد. بداندیشی . (ناظم الاطباء). خباثت . بدنیتی . بدنهادی . بدکاری . بدکرداری : من طاهر را شنیده بودم در رعونت و نابکاری . (تاریخ بیهقی ص 394). مردی از ایشان که به ره زدن و نابکار
صوابکاریلغتنامه دهخداصوابکاری . [ ص َ ] (حامص مرکب ) عمل و کیفیت صوابکار. نیکوکاری . مقابل گناهکاری . رجوع به صواب شود.