خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اجبار
/'ejbār/
معنی
۱. کسی را به زور و ستم به کاری واداشتن؛ مجبور کردن.
۲. ناچاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اضطرار، اکراه، الزام، جبر، زور، قسر، کره ≠ اختیار
برابر فارسی
ناگریزی، زور، واداری، واداشتن، بایستگ
دیکشنری
compulsion, constraint, duress
-
جستوجوی دقیق
-
اجبار
واژگان مترادف و متضاد
اضطرار، اکراه، الزام، جبر، زور، قسر، کره ≠ اختیار
-
اجبار
فرهنگ واژههای سره
ناگریزی، زور، واداری، واداشتن، بایستگ
-
اجبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ejbār ۱. کسی را به زور و ستم به کاری واداشتن؛ مجبور کردن.۲. ناچاری.
-
اجبار
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .)به زور واداشتن به کاری .
-
اجبار
لغتنامه دهخدا
اجبار. [ اِ ] (ع مص ) جبر. بستم بر کاری داشتن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). بستم بر سر کاری داشتن . (تاج المصادر). || بمذهب جبر منسوب کردن . (منتهی الارب ). نسبت کردن با مذهب جبر. (تاج المصادر). || اکراه . مقابل اختیار.
-
اجبار
دیکشنری عربی به فارسی
اجبار , اضطرار , تهديد واجبار
-
اجبار
دیکشنری فارسی به عربی
اجبار , اقناع , الزام
-
واژههای مشابه
-
coercion
اجبار 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] هرنوع زور یا تهدید به زور که آزادی عمل را محدود میکند
-
compulsion
اجبار 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حالتی ذهنی که در آن فرد احساس میکند عملی تکراری را باید انجام دهد و قادر به مقاومت در برابر آن نیست
-
اکراه و اجبار
فرهنگ گنجواژه
بی میلی.
-
فشار و اجبار
فرهنگ گنجواژه
زور.
-
اجبار شخص بقبول عقیده تازه ای
دیکشنری فارسی به عربی
غسل الدماغ
-
جستوجو در متن
-
coercion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجبار، تهدید و اجبار، اضطرار