الزاماًلغتنامه دهخداالزاماً. [ اِ مَن ْ ] (ع ق ) به الزام . به اجبار. ناچار. قهراً. رجوع به الزام شود.
کژاطلاعرسانیmisinformingواژههای مصوب فرهنگستانارائۀ اطلاعات نادرست که الزاماً به قصد گمراه کردن کاربر صورت نمیگیرد
دستور مرجعreference grammarواژههای مصوب فرهنگستانکتاب دستوری که الزاماً هدف آموزشی ندارد بلکه برای مراجعۀ موردی است
تونل جتبستهclosed-jet tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که الزاماً مداربسته نیست، اما آزمونگاه آن با دیوارههایی محصور شده است