اجتداحلغتنامه دهخدااجتداح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جَدح . (زوزنی ). شورانیدن و آمیختن : اِجْتَدَح َ السویق ؛ شورانید پِسْت را. (منتهی الارب ). بهم زَدن .
استجداءلغتنامه دهخدااستجداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سؤال کردن . || عطا خواستن از کسی . (منتهی الارب ). اجتداء.
عطا خواستنلغتنامه دهخداعطا خواستن . [ ع َخوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) بخشش خواستن . طلب دهش و عطا کردن . اجتداء. استجازة. استجداء. استعطاء. استماحة. استمناح . استهناء. تعطی . جدی . مجاداة : خوشی طلب کنی از خلق ، ساده دل مردی که از زکات