اجتماعپژوهیcommunity studiesواژههای مصوب فرهنگستانمطالعاتی که محور آن شناخت و تحلیل مسائل و روابط درونی یک اجتماع یا چگونگی تعامل آن با دیگر اجتماعهاست
ویژگیهای اجتماعی تفریحکدهsocial attributes settingواژههای مصوب فرهنگستانخصوصیات یا مشخصههای یک تفریحکده که تجربههای تفریحی براساس آنها تعریف و از یکدیگر متمایز میشوند
اجتماعلغتنامه دهخدااجتماع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اجدماع . (منتهی الارب ). گرد آمدن . تجمع. اجماع . فاهم آمدن . (زوزنی ). تألف . ائتلاف . احتفال . انجمن شدن . فراهم آمدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) : چون فیروزان بن الحسن خبر اجتماع و اتفاق ایشان بشنید از جرجان روی بمحار
اِجْتِماعُدیکشنری عربی به فارسیجلسه , نشست , همايش , گردهمايي , اجلاسيه , اجلاس , کنفرانس , سمينار , اجتماع , تجمع , ميتينگ
اجتماعيدیکشنری عربی به فارسیانسي , دسته جمعي , وابسته بجامعه , اجتماعي , گروه دوست , معاشرتي , جمعيت دوست , تفريحي