ازهدلغتنامه دهخداازهد. [اَ هََ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از زهد. زاهدتر. پارساتر. || خوددارتر. بی بهره تر: ازهد الناس فی العالم اهله و جیرانه .
اجهضدیکشنری عربی به فارسیبچه انداختن , سقط کردن , نارس ماندن , ريشه نکردن , عقيم ماندن , بي نتيجه ماندن , بجايي نرسيدن , نتيجه ندادن , صدمه ديدن , اشتباه کردن , بچه انداختن(در اثر کسالت وبطور غير عمدي)
اجهادلغتنامه دهخدااجهاد. [ اِ ] (ع مص ) رنجانیدن .(زوزنی ). برنجانیدن . (تاج المصادر). || بار کردن فوق طاقت : اجهد الدابة. || آرزومند طعام شدن : اَجْهَدَ الطعام . اُجْهِدَ الطعام (مجهولاً)؛ ای اشتهی . || شتاب کردن پیری و مانندآن : اجهد الشیب . || بسیار گردیدن . || آشکار و هویدا شدن : اجهد الحق