احترمدیکشنری عربی به فارسیپسند کردن , تحسين کردن , حظ کردن , مورد شگفت قراردادن , درشگفت شدن , تعجب کردن , متحير کردن , متعجب ساختن
احتراملغتنامه دهخدااحترام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حرمت داشتن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر). بزرگ داشتن . بزرگ داشت . پاس . توقیر. حرمت : او را به اکرام و احترام تمام به هرات آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). پدر او را از هرات بحضرت آوردند و بنظر احترام ملاحظه فرمودن
احترامدیکشنری عربی به فارسیقدر , اعتبار , اقدام , رعايت ارزش , نظر , شهرت , ارجمندشمردن , لا يق دانستن , محترم شمردم , رابطه , نسبت , رجوع , مراجعه , احترام , ملا حظه , احترام گذاشتن به , محترم داشتن , بزرگداشت , بزرگداشتن
احترامفرهنگ فارسی عمید۱. رفتاری که نشاندهندۀ بزرگداشت و گرامی داشتن کسی است.۲. حرمت داشتن؛ گرامی بودن.⟨ احترامات فائقه: احترامات بیشتر و بهتر. Δ معمولاً در ذیل نامهها نوشته میشود.