اعتلاللغتنامه دهخدااعتلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مشغول داشتن بکاری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بازداشتن کسی را از کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مانع شدن کسی را از کاری . (از اقرب الموارد).واداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ). || بیمار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الا
اهتلاللغتنامه دهخدااهتلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درخشیدن ابرو و روی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درخشیدن روی و ابرو و برق . (آنندراج ). || دندان آشکار کردن بخنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آشکار کردن دندان بخنده . (ناظم الاطباء).
اِحْتِلالٌدیکشنری عربی به فارسیتصرف , وضع اليد , تصاحب کردن , غصب نمودن , اشغال کردن , سيطره يافتن , تسلط يافتن
اعتلالفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بیمار شدن . 2 - بهانه آوردن . 3 - (مص م .) کسی را به کاری مشغول داشتن . 4 - ( اِ.) بیماری ، مرض .