احتیازلغتنامه دهخدااحتیاز. [ اِ ] (ع مص ) گرد آوردن چیزی و محیط شدن بر. جمع کردن . (تاج المصادر): چون سخن بذکر اکتناز و احتیاز زر و سیم رسیدی فرمودی . (جهانگشای جوینی ). || جمع شدن .
مأمور کردنattachواژههای مصوب فرهنگستان1. استقرار موقت یگانها یا کارکنان در یک سازمان 2. اعزام افراد برای انجام اموری که فرعی یا موقتی است، ازجمله مأموریت دادن به آنها برای تدارک جا و سهمیۀ جیرۀ نیروها
اعطاشلغتنامه دهخدااعطاش . [ اِ ] (ع مص ) تشنه یافتن مرد ستوران را. و صاحب ستور تشنه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خداوند چارپای تشنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تشنه شدن ستور مرد. (از اقرب الموارد). || تشنه نمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تشنه گردانیدن . (آنندراج
احتیاجلغتنامه دهخدااحتیاج . [ اِ ] (ع مص ) نیازمند گشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر). نیازمند شدن . حاجتمند شدن . افتقار. فقر. بی چیزی .حاجت . حاجتمندی . حاجتومندی . نیازومندی : آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج . مولوی .<
احتیاصلغتنامه دهخدااحتیاص . [ اِ ] (ع مص ) احتیاص رحم ناقه ؛ بسته بودن زهدان او که فحل بر او قادر نشود. بند شدن زهدان که فحل گشنی کردن نتواند. || حزم و هوشیاری و آگاهی در کار. احتیاط.
اکتنازلغتنامه دهخدااکتناز.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرد آمدن مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرد آمدن . گرد آمدن و سخت شدن . (از اقرب الموارد). || پر شدن هرچه باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آگنده شدن مغز استخوان . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (المصادر زوزنی ). ||