احزیزاملغتنامه دهخدااحزیزام . [اِ ] (ع مص ) گرد آمدن . || پر شدن . || احزیزام مکان ؛ درشت گردیدن آن . || احزیزام رجل ؛ کلان شکم شدن مرد از پری . (منتهی الارب ).