ادراقلغتنامه دهخداادراق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دَرَقه . سپرها. (منتهی الارب ). سپرهائی که از چرم استوار و مضبوط تیار سازند. (آنندراج ).
ادراکلغتنامه دهخداادراک . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن به . دررسیدن کسی را.لحق . لحاق . الحاق . لِقاء. وصول : و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه ٔ آخرت ... (کلیله و دمنه ) : والاّ نفاذ کار و ادراک مطلوب جزبعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. (کلیله و دمنه
اذراقلغتنامه دهخدااذراق . [ اِ ] (ع مص ) ذرق افکندن مرغ . فضله افکندن طیر. سرگین افکندن مرغ . (منتهی الارب ). || اذراق ارض ؛ اسپست یعنی حندقوق و ذرق ، رویانیدن زمین . یونجه رویانیدن زمین .
دستگاه پسین توجه،دستگاه خلفی توجهposterior attentional systemواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی مغزی که امکان انتخاب یک شیء از میان دیگر اشیا را با توجه به ویژگیهای ادراکپذیر آن، از قبیل مکان و چگونگی استقرار و شکل و رنگ، فراهم میکند
دستگاه پیشین توجه،دستگاه قدامی توجهanterior attentional systemواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی مغزی که زمان و نحوة بهکارگیری ویژگیهای ادراکپذیر شیء، از قبیل مکان و چگونگی استقرار و شکل و رنگ، را بهمنظور انتخاب آن با هدفی خاص واپایش میکند
ادراکلغتنامه دهخداادراک . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن به . دررسیدن کسی را.لحق . لحاق . الحاق . لِقاء. وصول : و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه ٔ آخرت ... (کلیله و دمنه ) : والاّ نفاذ کار و ادراک مطلوب جزبعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. (کلیله و دمنه
ادراکفرهنگ فارسی عمید۱. درک کردن؛ دریافتن؛ پی بردن؛ فهمیدن.۲. (اسم) قوۀ درک و فهم.۳. [قدیمی] دستیابی به چیزی؛ رسیدن.۴. [قدیمی] برداشت محصول.
ادراکلغتنامه دهخداادراک . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن به . دررسیدن کسی را.لحق . لحاق . الحاق . لِقاء. وصول : و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه ٔ آخرت ... (کلیله و دمنه ) : والاّ نفاذ کار و ادراک مطلوب جزبعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. (کلیله و دمنه
ادراکفرهنگ فارسی عمید۱. درک کردن؛ دریافتن؛ پی بردن؛ فهمیدن.۲. (اسم) قوۀ درک و فهم.۳. [قدیمی] دستیابی به چیزی؛ رسیدن.۴. [قدیمی] برداشت محصول.
خطای ادراکillusionواژههای مصوب فرهنگستانادراک نادرستی که براثر تفسیر غلط محرکهای حسی پدید آید متـ . کژیافت