ادریالغتنامه دهخداادریا. [ ] (اِخ ) خلیجی است بین ایطالیا و ساحل دلماطیه (دالماسی ) (اعمال رسولان 27:27) و اکنون بخلیج فینیقیه معروف است و گمان میرود که در عصر حواریون این اسم بر همه ٔ دریای روم که شامل اقریطش و صقلیه بوده گفت
ادریالغتنامه دهخداادریا. [ اَ ] (اِخ ) یکی از قدیمترین شهرهای ایطالیا در ولایت رویگو از بندقیه واقع در کنار ترعه ٔ بیانکو بمسافت 30 میلی جنوب غربی ونیز، سکنه ٔ آن در حدود 13 هزار تن است . فیضان نهرهای ولایت موجب زیانهای بسیار
عَذاراAdharaواژههای مصوب فرهنگستانستارۀ اپسیلون کلب اکبر با قدر 1/5 که غول درخشانی از ردۀ ب2 به فاصلۀ 570 سال نوری از زمین است متـ . اپسیلون کلب اکبر Epsilon Canis Majoris
جلورفتheadreachواژههای مصوب فرهنگستانمقدار مسافتی که شناور پس از خاموش کردن موتورهای اصلی یا فرمان تمامبهعقب تا توقف کامل طی میکند
حدراءلغتنامه دهخداحدراء. [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای زنان عرب و از جمله زوجه ٔ فرزدق که او به وی تشبیب کند. وی دخت زیق بن بسطام بن قیس بن مسعود از بنی ذهل بن شیبان است . داستان او و فرزدق و جریر در النقائض صص 803 - 819 آمده
حدراءلغتنامه دهخداحدراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث احدر. زنی که یک را دو بیند. حولاء. و هو نعت حسن للخیل . || زمین نشیب .
حضراءلغتنامه دهخداحضراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که بیشی گیرد و بی باکی کند در خوردن و نوشیدن . (از منتهی الارب ).
ادریاتیکلغتنامه دهخداادریاتیک . [ اَ ] (اِخ ) (خلیج ...، دریای ...) آدریاتیک . خلیج طویلی است از بحرالروم (مدیترانه )، که ایطالیا، یوگوسلاوی و آلبانی را مشروب سازد و رود پو بدان ریزد.
ادریاسلغتنامه دهخداادریاس . [ ] (معرب ، اِ) ادریس . دریاس . اذریاس . ثافیسا. ثافیستا. صمغ سداب بری . رجوع به ثافسیا شود.
ادریانلغتنامه دهخداادریان . [ اَ ] (اِخ ) شهریست در ولایت میشیگان آمریکا. کارخانه های ذوب مس و آهن دارد ومرکبات در آن بعمل می آید. (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).
ادریانوسلغتنامه دهخداادریانوس . [ اَ ] (اِخ ) اذریانوس . قیصر روم . ثم ملک بعده [ ای بعد البیوس طرینوس ] ایلیوس ادریانوس قیصر احدی وعشرین سنة و بنی مدینته . (عیون الانباء ج 1 ص 74). و رجوع به همان جلد ص <span class="hl" dir="ltr"
ادریانهلغتنامه دهخداادریانه . [ اَ ن َ ] (اِخ ) شهری بوده است قدیمی در بیثینا، بر ساحل نهر ریداکس در دامنه ٔ کوه اولمبوس و اکنون اثری از آن نیست . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).
ادریاتیکلغتنامه دهخداادریاتیک . [ اَ ] (اِخ ) (خلیج ...، دریای ...) آدریاتیک . خلیج طویلی است از بحرالروم (مدیترانه )، که ایطالیا، یوگوسلاوی و آلبانی را مشروب سازد و رود پو بدان ریزد.
ادریاسلغتنامه دهخداادریاس . [ ] (معرب ، اِ) ادریس . دریاس . اذریاس . ثافیسا. ثافیستا. صمغ سداب بری . رجوع به ثافسیا شود.
ادریانلغتنامه دهخداادریان . [ اَ ] (اِخ ) شهریست در ولایت میشیگان آمریکا. کارخانه های ذوب مس و آهن دارد ومرکبات در آن بعمل می آید. (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).
ادریانوسلغتنامه دهخداادریانوس . [ اَ ] (اِخ ) اذریانوس . قیصر روم . ثم ملک بعده [ ای بعد البیوس طرینوس ] ایلیوس ادریانوس قیصر احدی وعشرین سنة و بنی مدینته . (عیون الانباء ج 1 ص 74). و رجوع به همان جلد ص <span class="hl" dir="ltr"
ادریانهلغتنامه دهخداادریانه . [ اَ ن َ ] (اِخ ) شهری بوده است قدیمی در بیثینا، بر ساحل نهر ریداکس در دامنه ٔ کوه اولمبوس و اکنون اثری از آن نیست . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).