ادودهلغتنامه دهخداادوده . [ اَ دَه ْ ] ( ) این کلمه در بیت مسعودسعد آمده است : یکی بودم و داند ایزد همی که بر من موکل کم از ده نبودبگوش اندرم جز کس و بس نشدبلفظ اندرم جز ادوده نبود.و معنی آن معلوم نشد. و ظاهراً از اتباع است ، مثل کس و بس .
حیدودةلغتنامه دهخداحیدودة. [ ح َ دَ ] (ع مص ) بگشتن . (ترجمان عادل بن علی ). میل کردن از چیزی و بگشتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بگردیدن . (المصادر زوزنی ). رجوع به حَید شود.
حدادهلغتنامه دهخداحداده . [ ح َ د دا دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دامنکوه بخش حومه ٔ شهرستان دامغان در 42 هزارگزی خاور دامغان و سه هزارگزی جنوب شوسه ٔ دامغان بشاهرود. جلگه و معتدل است و 980 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول