اراشلغتنامه دهخدااراش . [ ] (اِخ ) ابن عمروبن الغوث اخی الازدبن النبیت . وی با سلامةبن انمار تزویج کرد و امّاربن أراش فرزند ایشان بود. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان جزء3 ص 312 شود.
حَمَلAries, Ari, Ramواژههای مصوب فرهنگستانصورت فلکی منطقهالبروج بین دو صورت ثور و حوت که به شکل بره یا قوچ تصور میشود
نقطۀ اول حَمَلfirst point of Ariesواژههای مصوب فرهنگستاننقطهای در استوای آسمانی که بعد را نسبت به آن میسنجند و همان نقطۀ اعتدال بهاری است
هراش هراشلغتنامه دهخداهراش هراش . [ هََ هََ ] (ص مرکب ) به پاره های به درازا جدا شده و آویخته . (یادداشت به خط مؤلف ). چاک چاک .
اشهللغتنامه دهخدااشهل . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن اراش ، فرزند انماربن اراش ، از قبیله ٔ نزار در عهد جاهلیت بودو او فرزندان بسیار داشت . و اشهل از بجیله دختر صعب بن سعد عشیرة بود. رجوع به بلوغ الارب ج 1 ص 306 شود.
ذواراشلغتنامه دهخداذواراش . [ اَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . شاعر گوید : اراک من المصانع ذا اراش و قد ملک السهولة و الجبالا.(از المرصّع).
قزیعلغتنامه دهخداقزیع. [ ق ُ زَ ] (اِخ )تیره ای است از بجیله از دوده ٔ قزیعبن فتیان بن ثعلبةبن معاویةبن یزیدبن غوث بن انماربن اراش . (اللباب ).
عبقریلغتنامه دهخداعبقری . [ ع َ ق َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عبقربن انمازبن اراش بن عمروبن المغوث بطنی از بجیلة. (از اللباب ج 2 ص 115).
ازدلغتنامه دهخداازد. [ اَ ] (اِخ ) ابن النبیت . ابن عبدربه گوید: انما تزوج اراش بن عمروبن الغوث اخی الازدبن النبیت ، سلامة ابنة انمار. (عقدالفرید ج 3 ص 312).
ذواراشلغتنامه دهخداذواراش . [ اَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . شاعر گوید : اراک من المصانع ذا اراش و قد ملک السهولة و الجبالا.(از المرصّع).