ارباشلغتنامه دهخداارباش . [ اِ ] (ع مص ) برگ برآوردن و شکافته شدن درخت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
اربازلغتنامه دهخداارباز. [ اِ ] (ع مص ) زیرک گردانیدن . (از منتهی الارب ). عاقل کردن . (از ذیل اقرب الموارد). || فربه نمودن گوسپند و مانند آن . (از منتهی الارب ).
آرباسلغتنامه دهخداآرباس . (اِخ ) آرباسِس . نام مردی اساطیری ، فرمانروای مدی از طرف سارداناپال و گویند او با همراهی بلزیس حکمران بابل پادشاه آشور را برانداخت و خود را پادشاه مدی نامید.
ارباجلغتنامه دهخداارباج . [ اِ ] (ع مص ) پسران کوتاه بالا آوردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مربشلغتنامه دهخدامربش . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) شکافته شده و درخت برگ برآورده . (ناظم الاطباء). رجوع به ارباش شود.
ناچارباشلغتنامه دهخداناچارباش . (ص مرکب ) و ناچار هست . ترجمه ٔ واجب الوجود است و آن را ناچار بایست نیز گویند و ناچاربا مخفف آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ) .
خدمات بیدارباشwake upواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که به مشترک امکان میدهد تلفن خود را چنان تنظیم کند که بهطور خودکار در زمان تعیینشده دریافتکنندۀ تماسی باشد که صرفاً برای بیدار کردن او برقرار میشود متـ . بیدارباش