ارْتَکَبَ اّحتيالاًدیکشنری عربی به فارسیکلاهبرداري کرد , فريب داد , گول زد , تقلّب کرد , ترفندي به کار گرفت , حقّه اي زد
ارتکبدیکشنری عربی به فارسیسپردن , مرتکب شدن , اعزام داشتن براي (مجازات و غيره) , متعهدبانجام امري نمودن , سرسپردن , مرتکب کردن , مقصر بودن
اِرتکبَ إعمالاً غيرَ انسانية ضدّ المدنيينَدیکشنری عربی به فارسیدست به اعمال غير انساني عليه شهروندان زد
ارتقابلغتنامه دهخداارتقاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چشم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (صراح ) (منتهی الارب ). چشم داشتن چیزی یا کسی را. انتظار. ترقب . (صراح ). || بالا برآمدن . || دیدبانی کردن . (منتهی الارب ).