اریت رسلغتنامه دهخدااریت رس . [ اِ ری رُ ] (اِخ ) اهالی سواحل بحر احمر بسرداران یونانی سپاه اسکندر گفته بودند اسم بحر احمر از این نیست که حیوانات آن سرخ رنگ باشد، بلکه از نام پادشاهی است که اریترا نام داشته (اریت رُس سرخ است ). (ایران باستان ص 1865).
آرد گندم سختhard wheat flourواژههای مصوب فرهنگستانآرد گندم تهیهشده از گندم سخت که در مقایسه با گندم نرم، پروتئین بیشتری دارد
خراریتلغتنامه دهخداخراریت . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خِرّیت . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خریت در این لغت نامه شود.
زغاریتلغتنامه دهخدازغاریت . [ زَ ] (ع اِ) فریادی که زنان تازی در وقت خوشحالی و شعف مینمایند. هلهله . (ناظم الاطباء).
سباریتلغتنامه دهخداسباریت . [ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سبروت و سبریت : ارض سباریت ؛ زمین فراخ بی آب و گیاه . (منتهی الارب ). ج ِ سُبروت . (اقرب الموارد).
مراریتلغتنامه دهخدامراریت . [ م َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) صفرائیت . (ناظم الاطباء).رجوع به مراری و مرارة و نیز رجوع به مراریة شود.