ازبابت، ازحیث، ازنظر
مقوله: رابطه د] ازجهت نژادونسب، اصلاً
حزازت . [ ح َ زَ ] (ع اِ) رجوع به حزازة شود.
اجازت . [ اِ زَ ] (ع مص ) رجوع به اجازه شود.
اجازه، اذن، دستور، رخصت
عاجز بودم
ازبابتِ؛ ازجهتِ: منبابِ مثال.
هرگز ازجهت آن مورد ناسپاسي قرار نخواهند گرفت
ازجهت، ازحیث، ازنظر، بابت، راجع، منباب
بلند شده - رفعت و بلندي داده شده (چه از لحاظ مقامي و چه ازجهت مكاني)
بلند شده - رفعت و بلندي داده شده(چه از لحاظ مقامي و چه ازجهت مكاني)