استثمارلغتنامه دهخدااستثمار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) میوه خواستن . || میوه چیدن . (غیاث ). || از رنج دیگری برخوردن .
استثماردیکشنری عربی به فارسیاعطاي نشان , سرمايه گذاري , دادن امتياز , تفويض , مبلغ سرمايه گذاري شده , سرمايه گزارى , بهره بردارى , بهره كشى , انتفاع , بهرهگيرى , سرمايه گذارى , استثمار
استثمارفرهنگ فارسی عمید۱. بهره بردن ناعادلانه از حاصل کار دیگران؛ بهرهکشی.۲. (سیاسی) استفادۀ ناعادلانۀ کشورهای قوی از منابع اقتصادی کشورهای ضعیف.۳. بهره گرفتن از چیزی.