استحجابلغتنامه دهخدااستحجاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به دربانی گرفتن کسی را. حجابت از او خواستن . (منتهی الارب ).
استعجابلغتنامه دهخدااستعجاب . [اِ ت ِ ] (ع مص ) شگفتی . شگفتی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بشگفت آمدن از چیزی . (منتهی الارب ).- استعجاب کردن ؛ عجیب شمردن . غریب شمردن .
استیجابلغتنامه دهخدااستیجاب . [اِ ] (ع مص ) سزاوار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (وطواط). مستحق و سزاوار شدن چیزی را. استحقاق .