استخلاءلغتنامه دهخدااستخلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استخلاء مکان ؛ خالی شدن جای . (از منتهی الارب ). خالی خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خلوت جستن . خلوت خواستن برای نهانی گرفتن چیزی : استخلاءاز ملک ؛ خلوت خواستن از پادشاه . (از منتهی الارب ).
خالی خواستنلغتنامه دهخداخالی خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب خلوت کردن . تقاضای ملاقات خصوصی کردن . استخلاء. (منتهی الارب ) : گفتم بیاریدش ، درآمد و خالی خواست . (تاریخ بیهقی ).