استرحاللغتنامه دهخدااسترحال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کوچ خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || پالان برکردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
استرعاللغتنامه دهخدااسترعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در پی یکدیگر رفتن گوسپند. (منتهی الارب ).پی درپی رفتن گوسفند. || پیشرو گله شدن . (منتهی الارب ). با اول رمه بیرون رفتن گوسپند و اسب .
استرآللغتنامه دهخدااسترآل . [ اِ ت ِرْ ](ع مص ) استرآل نبات ؛ گوالیدن و دراز شدن آن . شبّه بعنق الرأل . (منتهی الارب ). || استرآل رئلان ؛بزرگ و کلان شدن جوجه های شترمرغ . (از منتهی الارب ).
استرللغتنامه دهخدااسترل . [ اِ ت ِ رِ ] (اِخ ) سلسله ٔ جبال کوههای آلپ پرُوانس (وار و آلپ ماریتیم ). قله ٔ مرتفع آن وینِگر 616 گز ارتفاع دارد.
استریلفرهنگ فارسی عمیدویژگی چیزی که با وسایل مخصوص میکروبهایش را کشته باشند؛ عاری از میکروب؛ ضدعفونی.
استریلفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ فر. ] (ص .) بی ثمر، بی بار، عقیم ، نازا، سترون (فره )، عاری از میکروب .
مسترحللغتنامه دهخدامسترحل . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرحال . کوچ خواهنده از کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خواهنده ٔ راحلة و شتر از کسی . || شتر نجیب . (اقرب الموارد). رجوع به استرحال شود.
مسترحلةلغتنامه دهخدامسترحلة. [ م ُ ت َ ح ِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مسترحل : ناقة مسترحلة؛ شترماده ٔ نجیب . (منتهی الارب ). رجوع به استرحال و مسترحل شود.