استصراخلغتنامه دهخدااستصراخ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فریاد خواستن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). فریادخواهی . استغاثه .
استصرخدیکشنری عربی به فارسیكمك خواست , استغاثه كرد , تقاضاى كمك كرد , استعانت نمود , التماس كمك كرد , درخواست كمك كرد , فرياد كمك خواهى بلند كرد
يَسْتَصْرِخُهُفرهنگ واژگان قرآناز او ياري مي خواهد (از استصراخ است که به معناي پناه دادن و به داد کسي رسيدن و فرياد او را پاسخ گفتن ميباشد )
مستصرخلغتنامه دهخدامستصرخ . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استصراخ . فریادخواه . (آنندراج ). مستغیث . (اقرب الموارد). آنکه فریاد می کند برای دستگیری .(ناظم الاطباء). || وادارکننده کسی را بر فریاد کردن . (اقرب الموارد). رجوع به استصراخ شود.
استغاثةلغتنامه دهخدااستغاثة. [ اِ ت ِ ث َ ] (ع مص ) استغاثت . فریاد خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). فریادرسی خواستن . (غیاث ). فریادخواهی . استصراخ . استعواء. فریاد جستن : و دخل المدینة [موسی ] علی حین غفلة من اهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و هذا من عدوه فاستغاثه الذی م