لغتنامه دهخدا
درترنجیدن . [ دَ ت ُ رُ دَ ] (مص مرکب ) ترنجیدن . درهم کشیده شدن . فشرده شدن . دارای چین و شکنج شدن . اقرعفاف . تقرعف . تقفع. تکربش . تکفت . تَکَوّی . تمعز. کَزازة. کُزوزة. کَصیص . کَنبَثَة. (منتهی الارب ): استقفاف ؛ درترنجیدن و خشک شدن از پیری . اقرنباع ، اکمهلال ؛ درترنجیدن