استقلاللغتنامه دهخدااستقلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن . || بلند برآمدن . به جای بلند آمدن . یقال : استقل ّ الطائر فی طیرانه . || بلند و دراز شدن گیاه . || رفتن . || کوچ کردن قوم . || رخت برگرفتن . (منتهی الارب ). || استقلال حمول البین ؛ برگرفتن خوان طعام از پیش مردمان . || استبداد
استقلالفرهنگ فارسی عمید۱. آزادی داشتن؛ به آزادی کاری کردن؛ بدون مداخلۀ کسی کار خود را اداره کردن.۲. (سیاسی) آزادی دولتها در ادارۀ امور کشور، تصمیمگیری، و قانونگذاری.
استقلالفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خودمختار بودن . 2 - ادارة کشور با اختیار و آزادی بدون مداخله کشورهای بیگانه .
جمال پاشالغتنامه دهخداجمال پاشا. [ ج َ ] (اِخ ) از رجال دولت عثمانی است که با انوارپاشا و طلعت پاشا ارکان ثلاثه ٔ دولت عثمانی فرقه ٔ جوانان ترک راتشکیل میدادند. وی در جنگ بین المللی سابق (اول ) حاکم شامات بود و جمع کثیری از رؤسا و زعما و فضلا و اعیان سوریه را بجرم استقلال طلبی و به تهمت خیانت بدو
رفیقلغتنامه دهخدارفیق . [ رَ ] (اِخ ) یا رفیق رزق سلوم . رفیق بن موسی رزق سلوم ، متولدبسال 1308 هَ . ق . و مقتول بسال 1334 هَ . ق . از ادبا و گویندگان و حقوقدانان و از آزادیخواهان عرب در عصر ترک بود. در حمص به دنیا آمد و پس ا
کوبالغتنامه دهخداکوبا. (اِخ ) کشوری است جمهوری در امریکای مرکزی که از قسمت بزرگی از جزایر آنتیل تشکیل یافته و در جنوب فلوریداواقع است و 114522 کیلومتر مربع مساحت و 7068000 تن سکنه دارد. پایتخت این کشور هاوانا و شهرهای عمده ٔ
اوروگوایلغتنامه دهخدااوروگوای . (اِخ ) اروگه . اروگوئه . از جمهوریهای آمریکای لاتین میان برزیل و اقیانوس اطلس . پایتخت آن مونته ویدئو. این کشور در جنوب شرقی آمریکای جنوبی قرار دارد. مساحت آن بالغ بر 186870 کیلومتر مربع و جمعیت آن بالغ بر <span class="hl" dir="ltr
بیروتلغتنامه دهخدابیروت . [ ب َ ] (اِخ ) شهری است معروف بر ساحل دریای شام و از اعمال دمشق است . فاصله ٔ میان آن تا صیدا سه فرسنگ است و بنا بگفته ٔ بطلمیوس طول بیروت 65 درجه و 45 دقیقه است و عرض آن 33
استقلاللغتنامه دهخدااستقلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن . || بلند برآمدن . به جای بلند آمدن . یقال : استقل ّ الطائر فی طیرانه . || بلند و دراز شدن گیاه . || رفتن . || کوچ کردن قوم . || رخت برگرفتن . (منتهی الارب ). || استقلال حمول البین ؛ برگرفتن خوان طعام از پیش مردمان . || استبداد
استقلالفرهنگ فارسی عمید۱. آزادی داشتن؛ به آزادی کاری کردن؛ بدون مداخلۀ کسی کار خود را اداره کردن.۲. (سیاسی) آزادی دولتها در ادارۀ امور کشور، تصمیمگیری، و قانونگذاری.
استقلالفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خودمختار بودن . 2 - ادارة کشور با اختیار و آزادی بدون مداخله کشورهای بیگانه .
استقلاللغتنامه دهخدااستقلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن . || بلند برآمدن . به جای بلند آمدن . یقال : استقل ّ الطائر فی طیرانه . || بلند و دراز شدن گیاه . || رفتن . || کوچ کردن قوم . || رخت برگرفتن . (منتهی الارب ). || استقلال حمول البین ؛ برگرفتن خوان طعام از پیش مردمان . || استبداد