استلاللغتنامه دهخدااستلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برکشیدن شمشیر و کارد و جز آن . (منتهی الارب ). آختن شمشیر و کارد و برکشیدن آن . برکشیدن شمشیر و تیغ از نیام . سل ّ. استسلال .
استحلاللغتنامه دهخدااستحلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حلال ساختن . || حلال پنداشتن . حلال شمردن . حلال داشتن .(تاج المصادر بیهقی ). بحلال داشتن . (زوزنی ): استحلال حرام ؛ حلال داشتن حرام . || حلال کردن خواستن . حلالی خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). بحلی خواستن .
استهلاللغتنامه دهخدااستهلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ماه نو دیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). جستجوی ماه کردن . || دیدن ماه نو خواستن . هلال دیدن خواستن ، چنانکه مسلمانان در شب آخر شعبان و رمضان . || برآمدن ماه نو. (منتهی الارب ). هویدا شدن ماه . (تاج المصادر بیهقی ). || گریستن کودک خرد.
مستللغتنامه دهخدامستل . [ م ُ ت َل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی و مفعولی از استلال . بیرون کشنده چیزی را از داخل چیزی دیگر چون شمشیر را از غلاف . (از اقرب الموارد). || آنچه از داخل چیزی دیگر بیرون آورده شده باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به استلال شود.
دزدی کردنلغتنامه دهخدادزدی کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دزدیدن . در پنهانی بردن . بزور گرفتن مال کسی را. (ناظم الاطباء). اِستلال . تلصّص . (دهار). توسّل . (منتهی الارب ). خِرابة. (تاج المصادر بیهقی ). سَرَق . سَرِق . سَرَقَة. سَرِقَة. (دهار) (از منتهی الارب ) : عامل
آختنلغتنامه دهخداآختن . [ ت َ ] (مص ) آهختن . آهیختن . برآوردن . آهنجیدن . لنجیدن . کشیدن . برکشیدن . تشهیر. بیرون کشیدن . بیرون کردن . یازیدن . سَل ّ. استلال . اخراج : یکی آخته تیغ زرین ز بریکی برسر آورده سیمین سپر. اسدی .تا بتاج