استنفردیکشنری عربی به فارسیبسيج كرد , آماده باش داد , آماده كرد , به كار گرفت , مهيّا كرد , به حالت آمادهباش درآورد , تجهيز كرد , مجهز كرد (بسيج كرد)
استنفارلغتنامه دهخدااستنفار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برمیدن . (زوزنی ). رمیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ): کأنهم حمر مستنفرة فرّت من قسورة. (قرآن 50/74 و 51)؛ ای نافرة. (منتهی الارب ) : از آنجا که ش
استنفار الشّعبدیکشنری عربی به فارسیبسيج كردم مردم , بسيج مردمى , لشگركشى مردمى , آماده كردن مردم براى رزم و غيره