استنکافلغتنامه دهخدااستنکاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ننگ داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). عار داشتن . عیب داشتن . || امتناع کردن . اباء. نه گفتن : و گاه گاه از انواع تحکم آن حضرت متبرّم شدی و عظم همت و فرط اباء برو غالب آمدی و از آن مؤاخذات و مطالبات است
استنکاففرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از انجام کاری ننگ داشتن . 2 - سر باز زدن ، رد کردن .
استنكفدیکشنری عربی به فارسیچشم پوشى كرد , استنكاف نمود , امتناع كرد , ابا كرد , عارش آمد كه انجام دهد , مغرورانه سرباز زد
أحْجَمَدیکشنری عربی به فارسیپس زد , عقب نشست , به عقب برگشت , جا زد , شانه خالي کرد , عقب نشيني کرد , متنفر شد , نفرت پيدا کرد , بدش آمد , زير بار نرفت , استنکاف نمود , دست کشيد , خودداري کرد , کناره گيري کرد , طفره رفت , ابا کرد , امتناع ورزيد
گلستانهلغتنامه دهخداگلستانه . [ گ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) ابن شاه ابوتراب محمدعلی حسینی یا حسنی ، معروف به گلستانه و ملقب به علاءالدین از سادات گلستانه ساکن اصفهان . عالمی است عابد، زاهد، محقق ، مدقق ، جلیل القدر و رفیعالمنزله از اعاظم اتقیا و اکابر ثقات محدثین که اورع و ازهد اهل زمان خود بوده و تمام