windsدیکشنری انگلیسی به فارسیباد، نفخ، انحناء، پیچ دان، نفس، چرخاندن، پیچاندن، پیچیدن، کوک کردن، بادخورده کردن، در معرض باد گذاردن، از نفس انداختن، از نفس افتادن، انحناء یافتن، حلقه زدن
winchدیکشنری انگلیسی به فارسیوینچ، دستگیره چرخ جراثقال، گردان، هندل، استوانه تارکشی نخ، با چرخ یا دستگیره کشدن
بادهای بالاwinds aloft, upper windsواژههای مصوب فرهنگستانبادی که در ترازهای مختلف جوّ میوزد متـ . بادهای ترازبالا upper-level winds