استیکاملغتنامه دهخدااستیکام . [ اِ ] (ع مص ) استئکام . اکمه گردیدن : استأکم الموضع. || پاسپر یافتن : استأکم مجلسه .
استحکاملغتنامه دهخدااستحکام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استوار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استواری . استوار گردیدن . (منتهی الارب ). حصانت . محکمی .اِحکام : الحمد ﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة التی علت غراسها و رست اساسها و استحکمت ارومتها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl"
مستأکملغتنامه دهخدامستأکم . [ م ُ ت َءْ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیکام : موضع مستأکم ؛ جائی که پشته و اکمه گردیده است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئکام و استیکام شود.