لغتنامه دهخدا
استبر. [ اِ ت َ ] (ص ) ستبر. سطبر. (برهان ). گنده . ضخیم . غلیظ. (سروری ) (برهان ). هنگفت . قماش غلیظاست که آنرا بکاف فارسی مضموم گنده گویند و استبرق و ستبرق معرّب آنست . (انجمن آرای ناصری ) : دو بازویش استبر و پشتش قوی فروزان از آن فرّه ٔ خسرو