آسمانیلغتنامه دهخداآسمانی . [ س ْ / س ِ ] (ص نسبی ) سماوی . فلکی . سپهری . چرخی . گرزمانی . گردونی . || نجومی . احکامی . احکام نجومی : ولیکن اتفاق آسمانی کند تدبیرهای مرد باطل . منوچهری . || عِلوی :
آسمانیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به آسمان.۲. الهی؛ ربانی؛ خدایی: ◻︎ بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تٲیید آسمانی نیست (سعدی: ۸۴).۳. مربوط به تقدیر و سرنوشت.۴. به رنگ آسمان؛ آبی آسمانی؛ آبی روشن؛ آبی کمرنگ.۵. (حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] ارجمند بودن؛ گرانقدر بودن.
آسمانیفرهنگ فارسی معین( ~.)(ص نسب .) 1 - سماوی ، سپهری . 2 - نجومی . 3 - عالی . 4 - آبی روشن . 5 - خدایی .